اولین باری که کاریکلماتور خواندم، دریافتم که تعدادی از این جملات را در گوشه و کنار شنیده بودم ولی به محتوای هنرمندانه آنها دقتی نداشتم. تصمیم گرفتم خود شروع به نوشتن آنها بکنم به همین خاطر لیستی از آنها را برایتان مینویسم.
- صفحه روزگار را خطخطی کردم.
- سقف آرزوهایش را روی سرش خراب کردم.
- ماشین زمان ترمز مدارد.
- چشمههای علم و ادب خشک شدند.
- غصههایش را به عنوان صبحانه میل کرد.
- آتش خشم را با آب فرو نشاندم.
- خوابم به قدری سنگین بود که تختم شکست.
- اول شب میخوابم تا نوبت خوابم زودتر برسد.
- بیخوابی مجازات کسانی است که به روز دل میبندند.
- وقتی خوابم سنگین است، وزنم بیشتر میشود.
- شب در عزای روز سیاه پوشیده است.
- نجاتیافتگان از جوانی را به خانه سالمندان میبرند.
- داشتم رویا میبافتم که میل از دستم پایین سرید.
- یه چینی رو دار میزنند میشه دارچین.
- ماهیها فقط یک کلمه میدانند: آب.
- برای آنکه از عذاب شب اول قبر بگریزم، وصیت کردم من را شب دوم دفن کنند.
- خودکشی کردم تا زحمت عزرائیل کمتر شود.
- بطریهای آب پر از خالی بودند.
- در بحر مطالب غرق شدم.
- خود را به سپر ماشین مالیدم تا زمان سپری شود.
- با فکر کردن به آتش خود را سرگرم میکنم.
- باد تندی وزید و پوست تنم را سوزاند.
- انسانهای رنجکشیده، بادرنجبویه مینوشند.
- سیل اشکهایش همه را با خود برد.
- هر وقت حالت تهوع به من دست میدهد، من هم به او دست میدهم.
- کفن، لباس فرم مردگان است.
- فقط غسال از سردی انسانها باخبر است.
- هیچ نقاشی قادر به کشیدن فریادهایم نیست.
- هر وقت گرسنگیام شدت مییابد، زمین میخورم.
- عدهای به خاطر گرسنگی زمینخواری میکنند.
- تکان خوردم پیش از آنکه آن را به خوردم بدهند.
- مرد سیگاری اوقاتیکه سیگار نداشت، سختی میکشید.
- آنقدر خمیازه کشیدم جوهرم تمام شد.
- برای آنکه خستگیام در نرود، زندانیاش کردم.
- سایهها وقتی گم میشوند به نزد سایهبان میروند.
- سایهها برای مسافرت به کشورهای همسایه میروند.
- به خستگیام گفتم دوستت دارم، در رفت.
- زنبور جفتک انداخت، خرزنبور شد.
- زنبورها اگر میدانستند عمرشان چقدر کوتاه است، هرگز نیش نمیزدند.
- برای آنکه نیش زنبور را بکشم، دست به قلم شدم.
- هر وقت دریاها متلاطم میشوند، اقیانوس آرام آنها را به آرامش میخواند.
- زنبور برای آزادیاش جانش را فدا میکند.
- وقتی زنبوری بخندد، به او میگویند نیشت را ببند.
- حتی شب هم قادر نیست که سایههای بیعدالتی را نابود سازد.
- سایه با سایه ازدواج کرد، بچهشان همسایه شد.
- وقتی سایهام مرد، همسایهها دلداریام دادند.
- شکایت سایهام را به نزد سایهبان بردم.
- سایهام قادر به مخالفت با من نیست.
- سایهام در روزهای ابری بیرون نمیآید.
- سایهام به هنگام شب با من قطع رابطه میکند.
- کسانی که تنها هستند، سنگ قبرشان را به سینه میزنند.
- مردهای که بدنش پرمو بود را مومیایی کردند.
- برای شادی اهل قبور، برایشان لطیفه تعریف میکنم.
- هر وقت که عزرائیل را میبینم، خود را به موشمردگی میزنم.
- جانم را در ازای پولی مختصر نزد عزرائیل گرو گذاردم.
- انسانهای سگجان، عزرائیل را به زحمت میافکنند.
- مرگ، مدال برندگان ماراتن زندگی است.
- عزرائیل بهای زندگی را با قبض روح میستاند.
- عزرائیل مسئول پرداخت قبض روح است.
- مردگان اصالتن اهل قبور هستند.
این لیست ادامه خواهد داشت.