والدین هلیکوپتری یا والدین بیش از حد محافظ چه کسانی هستند؟

والدین هلیکوپتری یا والدین بیش از حد محافظ چه کسانی هستند؟

معضل والدین هلیکوپتری من را به یاد افسانه ددالوس و ایکاروس می‌اندازد. ماجرا از این قرار است که ددالوس بابت ارتکاب قتل، به همراه پسرش ایکاروس برای سپری کردن دوران محکومیت، به جزیره‌ای تبعید می‌شوند. ددالوس با استفاده از پر و موم عسل برای خود و پسرش بال‌هایی می‌سازد تا به وسیله آن‌ها از جزیره فرار کنند. ددالوس به ایکاروس هشدار می‌دهد تا نزدیک به خورشید پرواز نکند چرا که موم‌ها ذوب می‌شوند و او به دریا سقوط می‌کند. اما ایکاروس که از پرواز لذت می‌برد، توصیه‌های پدرش را نادیده می‌گیرد و به خورشید نزدیک می‌شود. در نهایت موم‌ها ذوب می‌شوند و او به قعر دریا سقوط می‌کند.

ممکن است در نگاه اول ایکاروس را به خاطر پیروی نکردن از دستورات پدر مقصر بدانیم ولی من معتقدم ددالوس هم به اندازه فرزندش مقصر است. به خاطر اینکه اگر ددالوس در زمان مقتضی به فرزندش این اجازه را می‌داد که شکست بخورد، او هرگز دچار چنین اشتباه مرگباری نمی‌شد. باری ددالوس می‌تواند یک والد هلیکوپتری باشد.

والدین هلیکوپتری به بهانه مراقبت، دچار زیاده‌روی می‌شوند و آزادی فرزندان را سلب می‌کنند. برای مثال به آن‌ها اجازه نمی‌دهند تا اشتباه کنند در حالی که طبیعت انسان از اشتباه کردن و در نتیجه آزادی جدایی‌ناپذیر است. چنین رهنمودی تا زمانی ادامه می‌یابد که فرزندان از سلطه‌ها بیزار می‌شوند و محیط خانه را ترک می‌کنند یا همانند ایکاروس به محض پرواز کردن (آزادی) خود را نابود می‌سازند.

در این مقاله قصد داریم معضل والدین هلیکوپتری را بررسی کرده و راه‌حلی تضمینی برای رهایی از آن بیان کنیم.

شش نشانه اصلی والدین هلیکوپتری

به طور کلی والدین هلیکوپتری ویژگی‌هایی نظیر هلیکوپتر دارند. آن‌ها مدام بر فراز سر فرزندان خود در حال پروازند و تک‌تک حرکت‌ها و اقدام‌هایشان را مشاهده می‌کنند. اما نمی‌توان به ذکر کلی بسنده کرد چرا که بسیاری از اوقات مراقبت دائمی جلوه دیگری می‌یابد و تشخیص آن دشوار می‌گردد. از این رو قصد داریم به شش نشانه اصلی این والدین اشاره کنیم:

اجازه اشتباه کردن را به فرزندان خود نمی‌دهند

این ویژگی در وهله اول مثبت به نظر می‌رسد ولی عواقب بلند مدت آن نابودکننده است. آدم گرانت می‌گوید:

«اشتباه کردن تنها راهی است که مطمئن می‌شوم چیزی یاد گرفته‌ام.»

ما می‌دانیم برای کسب تجربه چاره‌ای جز اشتباه کردن نداریم. باید اشتباه کنیم تا در آینده دچار اشتباه‌های بزرگ‌تر نشویم. اما اگر والدین مدام زیرنظرمان بگیرند و اجازه کوچک‌ترین اقدام منجر به اشتباه را ندهند، بسیاری از توانایی‌های سازنده بزرگسالی را از دست می‌دهیم. به عنوان مثال فرزندهای این والدین به سختی می‌توانند توانایی برقراری رابطه با جنس مخالف را کسب کنند چرا که می‌ترسند اشتباه کنند و دچار نگرانی شوند. در نتیجه فرزندان به هنگام انجام کوچک‌ترین کارها نیز از والدین خود کسب اجازه خواهند کرد.

شاید برایتان مفید باشد: (چگونه از اشتباهات خود درس بگیریم؟)

خود عهده‌دار دفاع از فرزندان‌شان می‌شوند

بیایید فرض کنیم روزی فرزندمان با چشمانی گریان به خانه بازمی‌گردد. وقتی علت گریه‌اش را جویا می‌شویم می‌گوید یکی از دوستانش به او گفته بالای چشمت ابروست. او با گریه از ما تقاضا می‌کند تا هر طور شده حساب آن بچه بی‌لیاقت و ریقو را بگذاریم کف دستش اما آیا این کار ضروری است؟ صد البته در موارد ضروری مثل دعواها و کتک‌های مدرسه‌ای وظیفه داریم نکاتی را به طرفین گوشزد کنیم اما در موارد جزئی دخالت نیاز نیست.

من نمی‌دانم چگونه می‌خواهید به فرزند خود این نکته را بفهمانید که با دوستش مدارا کند یا حساب او را کف دستش بگذارد اما خوب می‌دانم دخالت شخصی هیچ نتیجه‌ای جز ضعیف بار آوردن او ندارد.

مدام امر و نهی می‌کنند

گاهی اوقات احساس می‌کردم غلام حلقه به گوش والدینم هستم. مجبور بودم تمامی دستورات آن‌ها را اجرا کنم و هیچ حق اعتراضی نداشتم. برای مثال وقتی پدرم تصمیم می‌گرفت به باغ سرکشی کند، بدون توجه به اینکه ممکن است امتحان داشته باشم یا بخواهم بیرون بروم، دستور می‌داد همراهی‌اش کنم. دیگر داشت حالم از این ماجرا بهم می‌خورد. تصمیم گرفتم بار دیگر هر طور شده از پذیرفتن دستور خودداری کنم. نتیجه واضح است، الم شنگه به پا شد. خوشبختانه در طول سالیان گذشته بر تصمیم‌های خود پافشاری کرده‌ام و انتظارها را کاسته‌ام.

اما سوال اینجاست که چرا والدین هلیکوپتری امرو نهی می‌کنند؟

امرو نهی دم‌دستی‌ترین تکنیک برای بازگرداندن دیگران به جایگاهی است که از آن خارج شده‌اند. درست مثل زندانیان کار اجباری که با شلاق به سراغ کار خود باز می‌گردند.

اعتقاد دارند فقط نظر خودشان صحیح است

من هرگز متوجه عادت ناپسند تصحیح کردن دیگران نشدم تا جایی که یکی از شاگردانم این نکته را به طور غیرمستقیم به من گوشزد کرد. او به اشتباه واژه هیستری را برای خنده‌های هیستریک به کار برد و من مانند جن‌زده‌ها سریع به میان حرفش پریدم. گفتم که واژه هیستری به معنای جسمانی کردن دردهای روحی است و لزومن ارتباطی با خنده هیستریک ندارد. با وجود اینکه ده سال از من کوچک‌تر بود به من توپید که چرا مدام دوست دارم نظر دیگران را تصحیح کنم.

حال این مشکل در فضای خانواده به مراتب وسیع‌تر و دامنه‌دارتر است. والدین با عقایدی پرورش یافته‌اند که هیچ دلیل بر درستی آن‌ها موجود نیست و بدتر اینکه ما را هم مجبور به تبعیت از آن‌ها می‌کنند. اصلن بر فرض که حرف آن‌ها درست باشد آیا این دلیل می‌شود ما هم از عقایدشان تبعیت کنیم؟

نکته اینجاست که درستی و نادرستی یک مقوله ثابت نیست بلکه نسبی است. عقیده و روشی که ده سال گذشته به درد می‌خورد اکنون منقضی شده. شغلی که ده سال گذشته سود خوبی داشت اکنون پول قبض هم پرداخت نمی‌کند. توصیه‌ای که برای دهه پنجاه و شصت کارآمد بوده برای دهه‌های بعدی توهین است. لطفن دست از چپاندن باورهای خود به فرزندان‌مان برداریم و بگذاریم خودشان عقیده‌شان را بسازند.

خود برای فرزندان خود انتخاب می‌کنند

وقتی برای انتخاب‌های فرزندان‌مان به اندازه پشیزی ارزش قائل نیستیم در واقع انسانیت ‌آن‌ها را زیر سوال برده‌ایم چرا که انسان چیزی نیست جز حق انتخاب. هر فردی حق دارد به دنبال شغلی برود که آرزویش را دارد، شریک زندگی را برگزیند که دوستش دارد و مسیری را دنبال کند که اشتیاقش را دارد. حال اگر به عنوان والدین هلیکوپتری ادعا کردیم علامه دهریم و حق داریم برای فرزندمان انتخاب کنیم، کمر به نابود کردن آن‌ها بسته‌ایم. این جمله از پل تیلیچ را به والدین هلیکوپتری تقدیم می‌کنم:

«آدمی فقط در لحظه تصمیم واقعن انسان می‌شود.»

اجازه دور شدن از خانه را به فرزندان خود نمی‌دهند

یکی از همکارانم نکته جالبی در مورد پدرش با من به اشتراک گذاشت:

پدرم به هیچ عنوان راضی نبوده شیراز را ترک کنم. وقتی هم که شرایط تحصیل در دانشگاه تهران را به دست آوردم نمی‌دانستنم چگونه از او بخواهم تا رضایتنامه خوابگاهم را امضا کند. در نهایت برادرم مراحل ثبت‌نام را انجام داد و من را از بار این مسئولیت رها کرد.

ابتدا گمان کردم شاید وظایفی در خانه به او واگذار شده که نمی‌خواهد فرزندش را از دست دهد ولی دلیل چیزی دیگری بود:

او می‌گوید وقتی من در خانه هستم خیالش راحت‌تر است. برایش فرقی ندارد تمام وقت خود را به مطالعه بگذرانم یا به بطالت بلکه مهم اینست که در خانه باشم.

این اقدام والدین هلیکوپتری من را به یاد بستن سگ‌ها می‌اندازد. هر قدر طنابی که سگ را با آن بسته‌ایم کوتاه‌تر باشد او محدودیت بیشتری در حرکت خواهد داشت. حاصل اینست که به خاطر کوتاهی طناب، دستمان به فرصت‌ها و شانس‌های زندگی نمی‌رسد و عقب می‌مانیم.

والدین هلیکوپتری چگونه به وجود می‌آیند؟

محیط نقش اساسی در ایجاد والدین هلیکوپتری ایفا می‌کند. اگر می‌خواهیم به ریشه این مشکل پی ببریم چاره‌ای جز رجوع به دوران کودکی والدین نداریم. در نظر گرفتن سه عامل محیط خانوادگی، شرایط جامعه و مشکلات فردی برای پی بردن به ریشه‌های این معضل ضروری است. ممکن است والدین در محیط خانوادگی عالی رشد کرده باشند اما شرایط اسفناک جامعه آن‌ها را هلیکوپتری کند. در ادامه به بررسی چندین دلیل مهم می‌پردازیم:

کودکی سخت و دشوار والدین

مهم‌ترین و معمول‌ترین دلیل برای ایجاد والدین هلیکوپتری، محیط خانوادگی آن‌هاست. با یک مرور ساده به راحتی می‌توان ریشه‌های این مشکل را شناسایی کرد. اگر والدین‌مان مدام ما را زیر نظر بگیرند و به کوچک‌ترین کارهای ما ایراد وارد کنند، بعید نیست که ما هم در آینده چنین بلایی را بر سر فرزندان‌مان بیاوریم. باور کنیم یا نه، تغییر دادن خصوصیاتی که در اوایل کودکی به ما آموخته‌اند، از شغل معدن هم دشوارتر است. اما چرا نمی‌توانیم به راحتی از این خصوصیات خلاص شویم؟

طبق نظریه جبر روانی زیگموند فروید، شش سال نخست زندگی تاثیر بسزایی در شکل‌گیری شخصیت بزرگسالی دارد. هر آنچه در این سنین می‌آموزیم پایه و اساس زندگی بزرگسالی‌مان خواهد بود. برای مثال اگر خانواده به هنگام اختلاف جرو بحث کنند، گمان می‌کنیم برای رفع مشکل چاره‌ای جز مرافعه نداریم پس ما هم مسیر آن‌ها را طی می‌کنیم. حال از آنجایی که در دوران کودکی والدین خود را خدا می‌پنداریم، روبرگرداندن از نظرات اشتباه آن‌ها کار ساده‌ای نخواهد بود.

شاید برایتان مفید باشد: (جبر روانی | آیا قرار است شبیه والدین‌مان شویم؟)

ترس و اضطراب از شرایط فعلی

تاکنون با والدین ثروتمندی که دوران کودکی‌شان را در فقر سپری کرده‌اند مواجه شده‌اید؟ از آنجایی که کودکی آن‌ها توأمان با محرومیت و سختی بوده و کسی را نداشته‌اند تا در روزهای سختی نجات‌شان دهد، فشار مضاعفی بر فرزندان خود ایجاد می‌کنند. چنین والدینی من را به یاد آقای باندربی در رمان روزگار سخت چارلز دیکنز می‌اندازند. او در همه حال سختی‌های کودکی‌اش را به دیگران گوشزد می‌کرد و آن‌ها را بهانه‌ای برای کنترل همسرش لوییزا قرار می‌داد. در ادامه به برخی از خصوصیت‌های بارز این والدین اشاره می‌کنم:

  • به شدت اهل نظم هستند برای مثال ساعت خواب و بیداری تعیین می‌کنند
  • بروز هر گونه اشتباه عصبانی‌شان می‌کند و داد و فریاد راه می‌اندازند
  • اعتقاد دارند فقط خودشان می‌توانند کارها را به شکل درست انجام دهند
  • از آنجایی که در دوران کودکی مجبور شده‌اند، دیگران را نیز مجبور می‌کنند
  • محرومیت‌های دروان کودکی موجب شده تا فرزندان خود را نیز محروم کنند مثل محرومیت از موبایل
  • در مقابل خطاهای دیگران صبر ندارند و تنبیه بدنی را بهترین گزینه تربیت می‌دانند

نکته‌ای که معمولن در بررسی این والدین نادیده انگاشته می‌شود، قصد و نیت آنهاست. آن‌ها اعتقاد دارند تمام این فشارها را فقط و فقط برای آینده فرزندان خود انجام می‌دهند و دوست ندارند گذشته دوباره تکرار شود. این استدلال برای عرف جامعه منطقی است ولی اگر کمی دقت کنیم رد پای مکانیسم دفاعی کنترل کردن به وضح دیده می‌شود. از آنجایی که والدین اینچنینی در دوران کودکی کنترلی بر شرایط نداشته‌اند، سعی می‌کنند با کنترل فرزندان خود جبران مافات کنند.

شاید برایتان مفید باشد: (معرفی ۱۹ مورد از پرکاربردترین مکانیسم‌های دفاعی )

مشاهده والدین دیگر

امان از روزی که والدین تصمیم می‌گیرند به بهانه تبعیت از دیگران، نسبت به فرزندان خود رفتاری هلیکوپتری در پیش بگیرند. تجربه شخصی من در این مورد موجب شده تا سازوکار تبعیت کورکورانه آن‌ها را به بهترین شکل ممکن فراگیرم. در ابتدا آن‌ها دستاوردهای دیگران را دستاویزی برای مقایسه و سرکوفت قرار می‌دهند و سپس فشارهای کنترلی خود را اعمال می‌کنند. برای مثال ممکن است یک نفر در اقوام شما رتبه تک رقمی کنکور کسب کند. والدین بلافاصله سرکوفت می‌زنند و بی‌عرضه خطاب‌مان می‌کنند. در نهایت با انتظار تک‌رقمی شدن رتبه کنکور، تحت فشار قرارمان می‌دهند. (امیدوارم این بلا سر هیچکس نیاید)

آسیب‌هایی که والدین هلیکوپتری در فرزندان خود ایجاد می‌کنند

ندانستن، توجیه منطقی برای جبران اشتباهات‌مان نیست. بارها از دوستان و نزدیکان خود این توجیه را شنیده‌ام که می‌گویند والدین ما نمی‌دانستند پس هیچ تقصیری متوجه آن‌ها نیست بلکه ما خود بی‌عرضه بوده‌ایم. این چه توجیه مسخره‌ای است؟ چرا باید بار مشکل را روی دوش خود بگذاریم؟ به یاد داشته باشیم نخستین قدم برای آگاهی آنست که هر چیزی را به خودمان نچسبانیم. نباید به دیگران اجازه دهیم با نسبت‌های بی‌مورد خود آزارمان دهند. حال قصد داریم به چندین نمونه از آسیب‌هایی که والدین هلیکوپتری در فرزندان خود ایجاد می‌کنند اشاره کنیم:

کاهش اعتماد بنفس

وقتی مدام سرکوفت بخوریم، مقایسه شویم و آزادی‌مان سلب شود، گمان می‌کنیم هر قدر هم که تلاش کنیم لایق تشویق نیستیم. حاصل چنین تصوری زیر سوال بردن دستاوردهاست، فرقی ندارد چه دستاوردی کسب می‌کنیم بلکه خودمان را لایق آن نمی‌دانیم. گمان می‌کنیم آنچه کسب کرده‌ایم تنها حاصل شانس بوده یا اگر دیگران جای ما بودند در مدت زمان کمتری آن را کسب می‌کردند.

بگذارید به یکی از تجربه‌های شخصی‌ام اشاره کنم. سال گذشته در حالی که سه ماه به برگزاری کنکور باقی مانده بود تصمیم گرفتم در آن شرکت کنم. تمام تلاش خود را به کار بستم و رتبه‌ای عالی کسب کردم. گرچه کنکور برایم هیچگاه اهمیت فراوانی نداشته ولی تلاش‌ها و کسب رتبه می‌تواند مایه خوشحالی‌ام باشد. اما به نظرتان من چکار کردم؟

اصلن به خود باور نداشتم. وقتی دیگران از من می‌پرسیدند چگونه در مدت زمانی اندک این رتبه را به دست آورده‌ام، بهانه‌های زیر را تحویل می‌دادم:

  • امسال سوالات کنکور راحت بودند
  • شانس با من یار بوده تا تمامی سوالات از جزوه بیاید
  • بخش‌های سخت جزو سوالات نبودند

من به طور ناخواسته در حال نابود کردن دستاورد خودم بودم چون به خود و توانایی‌هایم باور نداشتم. برای این مدعای خود دو دلیل هم دارم که می‌تواند بساط هر توجیهی را جمع کند. نخستین دلیل شرکت‌کنندگانی بودند که ادعا می‌کردند امسال یکی از دشوارترین سال‌ها بوده. دومین دلیل همسر برادرم بود که بعد از شنیدن توجیه‌های من گفت طوری برخورد می‌کنی که انگار هشت بار خواندن و مرور کردنت همه کشک بوده.

ناتوانی در مدیریت بحران

من معتقدم اگر قرار باشد والدین تنها یک توانایی را به فرزندان خود بیاموزند، توانایی مدیریت بحران اولویت بیشتری دارد. والدین وظیفه دارند به ما بیاموزند چگونه در برابر بحران‌های فردی، اجتماعی و خانوادگی خود دوام بیاوریم و درجا نزنیم. شاید برایتان عجیب باشد اگر بگویم بخش بزرگی از اضطراب‌های بزرگسالی به خاطر ناتوانی در مدیریت بحران‌هایی است که می‌بایست در کودکی می‌آموختیم.

به عنوان مثال تاکنون به مدیریت بحران مالی اندیشیده‌اید؟ چه شغلی را برای گذران زندگی برمی‌گزینید؟ اگر نیازمند مقدار فراوانی از پول باشید چگونه آن نیاز را برطرف می‌کنید؟ اصلن بیایید به این سوال ساده جواب دهیم؛ چگونه پول خود را خرج می‌کنیم؟ آیا آن را در دوران تحریم پس‌انداز می‌کنیم یا راهی برای افزایش آن می‌یابیم؟

اگر والدین روش‌ها را به ما نیاموزند یا بدتر اینکه به صلاح خودشان برای ما تصمیم بگیرند، در بزرگسالی نیز استقلال نخواهیم داشت. در چنین شرایطی وقتی در زندگی زناشویی خود با مشکل مواجه شویم سریع دست و پای خود را گم می‌کنیم و از والدین می‌خواهیم مشکل را برایمان برطرف کنند.

شاید برایتان مفید باشد: (فهرست بحران و مزیت جادویی آن)

ناتوانی در کنترل اضطراب

بدترین تاثیر منفی والدین هلیکوپتری، ایجاد اضطرابی دائمی در فرزندان است. اگر در دوران کودکی اجازه اشتباه کردن و تصمیم‌گیری آزادانه را نداشته باشیم، توانایی مهار و کنترل اضطراب‌مان را نخواهیم آموخت. اوضاع زمانی بدتر می‌شود که تصمیم می‌گیریم زندگی مستقل خود را بیاغازیم ولی از آنجایی که احساس ناتوانی و اضطراب می‌کنیم دوباره به محیط خانواده بازمی‌گردیم. توصیه من به والدین آنست که هر از چند گاهی اجازه دهند فرزندان‌شان اشتباه کنند تا به مرور زمان این توانایی در آن‌ها ایجاد شود.

چگونه از معضل والدین هلیکوپتری خلاص شویم؟

معضل والدین هلیکوپتری دو طرفه است یعنی هم والدین و هم فرزندان هر دو در آن درگیرند و اگر قرار به درمان هم باشد، صرف درمان یک طرفه کفایت نمی‌کند. به همین خاطر در ادامه برای هر دو طرف روش‌هایی ذکر می‌کنیم که با پیگیری دقیق و مستمر ‌آن‌ها می‌توان تغییراتی پایدار ایجاد کرد.

رهنمودهای والدین هلیکوپتری

اگر به عنوان والدین در حال خواندن این بخش هستید ممکن است گارد بگیرید و از انجام تمرین‌ها صرف نظر کنید. این مسئله تاحدودی طبیعی به شمار می‌رود چون تغییر برایمان دردناک است ولی رهنمود سه مرحله‌ای آگاهی، ارزیابی و اقدام می‌تواند سختی تغییر را تخفیف دهد. تنها کاری که می‌بایست انجام دهید، پاسخ‌دهی کامل به سوالات هر مرحله است.

الف) آگاهی

در این مرحله، به عنوان والدین هلیکوپتری باید از الگوی رفتاری خود و تاثیر آن بر فرزندان‌مان آگاه شویم:

  • آیا تا به حال شده است که در مورد انتخاب‌ها یا اقدامات فرزندتان، بدون اینکه از او نظر بخواهید، مداخله کنید؟
  • آیا در حل مشکلات فرزندتان، حتی زمانی که او قادر به حل آنها به تنهایی بوده است، پیش‌قدم شده‌اید؟
  • آیا نگران هستید که اگر فرزندتان مستقل عمل کند، با خطرات یا شکست‌های جدی روبرو شود؟
  • آیا احساس می‌کنید که مسئولیت موفقیت یا شادکامی فرزندتان بر عهده شماست؟
  • آیا فرزندتان تا به حال از شما به خاطر دخالت بیش از حدتان شکایت کرده است؟

ب) ارزیابی تاثیر

در این مرحله باید به عنوان والدین هلیکوپتری بر تاثیر فعلی رفتارهای خود بر فرزندان‌مان تمرکز کنیم:

  • رفتار هلیکوپتری شما چه تأثیری بر عزت نفس و استقلال فرزندتان دارد؟
  • چگونه رفتار شما مانع از رشد و یادگیری فرزندتان می‌شود؟
  • رفتار شما چه پیام‌هایی را به فرزندتان در مورد توانایی‌ها و ارزش او القا می‌کند؟
  • رفتار شما چه تنش‌ها یا درگیری‌هایی را در روابط شما با فرزندتان ایجاد می‌کند؟

ج) اقدام

و در آخر، باید برای تغییر رفتار خود و ایجاد روابط سالم با فرزندان‌مان گام برداریم:

  • چه کارهایی می‌توانید برای احترام به استقلال و حریم خصوصی فرزندتان انجام دهید؟
  • چگونه می‌توانید به فرزندتان اجازه دهید تا اشتباهات خود را مرتکب شود و از آنها درس بگیرد؟
  • چگونه می‌توانید نگرانی‌ها و ترس‌های خود را با فرزندتان به طور موثر در میان بگذارید؟
  • چگونه می‌توانید از حمایت و تشویق فرزندتان به جای کنترل و انتقاد از او استفاده کنید؟
  • چه منابع یا حمایتی برای کمک به شما در ایجاد تغییرات لازم در نظر گرفته‌اید؟

رهنمودهای فرزندان والدین هلیکوپتری

اگر به عنوان فرزند تصمیم گرفته‌اید خود را درمان کنید بهتان تبریک می‌گویم. شما شهامت آن را دارید که از برخی مواضع فاصله بگیرید و زندگی آگاهانه‌تری برای خودتان بسازید. روشی که در نظر گرفته‌ایم ساده است و تنها به این احتیاج دارد که جواب سوالات را بدهید و طبق آن‌ها عمل کنید:

الف) آگاهی

باید از الگوهای رفتاری هلیکوپتری والدین و تاثیر آن بر خودمان آگاه شویم:

  • چه نمونه‌هایی از رفتارهای هلیکوپتری را در والدینتان مشاهده می‌کنید؟
  • این رفتارها چه حسی در شما ایجاد می‌کنند؟ (مثلاً: اضطراب، خشم، ناامیدی)
  • چگونه این رفتارها بر استقلال، عزت نفس و روابط شما با دیگران تأثیر می‌گذارند؟
  • آیا تا به حال با والدینتان در مورد نگرانی‌های خود در مورد رفتارشان صحبت کرده‌اید؟

ب) مهارت گفتگو با والدین

یادگیری مهارت‌های لازم برای صحبت و گفتگوی موثر با والدین ضروری است:

  • چه زمانی و چگونه می‌خواهید با والدینتان در مورد رفتارشان صحبت کنید؟
  • چه چیزی را می‌خواهید در این گفتگو به آنها بگویید؟
  • چگونه می‌توانید احساسات خود را به طور واضح و بدون سرزنش بیان کنید؟
  • چگونه می‌توانید به صحبت‌های والدینتان با ذهنی باز گوش دهید و به دیدگاه آنها احترام بگذارید؟
  • برای حل این مشکل چه راه‌حل‌هایی می‌توانید با هم ارائه دهید؟

ج) شناسایی فرصت‌های گریز از نظارت

باید راه‌هایی برای ایجاد استقلال و حریم خصوصی بیشتر بیابیم:

  • چه فعالیت‌هایی را می‌توانید بدون اطلاع یا نظارت والدینتان انجام دهید؟
  • چگونه می‌توانید به طور مسئولانه از زمان و فضای خودتان استفاده کنید؟
  • چگونه می‌توانید به والدینتان نشان دهید که به اندازه کافی بزرگ و بالغ هستید که بتوانید به تنهایی از خودتان مراقبت کنید؟
  • چه تعهداتی می‌توانید به والدینتان بدهید تا اعتماد آنها را جلب کنید و استقلال بیشتری به شما بدهند؟

د) اقدام

با استفاده از مهارت گفتگو  وشناسایی فرصت‌ها نوبت به اقدام می‌رسد:

  • چه قدم‌هایی را می‌توانید برای کاهش رفتارهای هلیکوپتری والدینتان بردارید؟
  • چگونه می‌توانید به والدینتان نشان دهید که به آنها احترام می‌گذارید و به آنها اهمیت می‌دهید، در عین حال که استقلال خود را حفظ می‌کنید؟
  • چگونه می‌توانید در صورت عدم همکاری والدینتان، قاطعانه رفتار کنید؟
  • چه منابع یا حمایتی برای کمک به شما در این فرآیند وجود دارد؟

و) ارزیابی عملکرد و پاداش

پیشرفت خود را ارزیابی می‌کنیم و اگر احتیاجی به تغییر داشت آن را اعمال می‌کنیم:

  • چه تغییراتی در رفتار والدینتان مشاهده کرده‌اید؟
  • چه تغییراتی در احساسات و رفتار خودتان مشاهده کرده‌اید؟
  • چه چیزی خوب پیش می‌رود و چه چیزی نیاز به تغییر دارد؟
  • چه درس‌هایی از این تجربه آموخته‌اید؟

تغییر در راه است

تغییر تدریجی است. برای تغییر باید صبر کنیم و حوصله به خرج دهیم. مهم‌تر اینکه نباید از رعایت استمرار غافل شویم. قدم‌های روزانه ممکن است اندک باشند اما وقتی در کنار یکدیگر قرار می‌گیرند تاثیری شگرف از خود بر جای می‌گذارند. تمام هدف ما از نگارش این مقاله افزایش آگاهی بود ولی صرف خواندن آن موجب تغییر نیست. قدم بزرگ را شما برمی‌دارید؛ این شمایید که برمی‌خیزید و عمل می‌کنید.

هادی قربانی

هادی قربانی

همیشه دنبال این بودم که چطوری می‌تونم زندگیم رو بهتر کنم به همین خاطر یک روز هم از یادگیری دست نکشیدم

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *