تاثیرات طلاق در فرزندان | چگونه فرزندمان را از بحران طلاق نجات دهیم؟

تاثیرات طلاق در فرزندان

وقتی به طلاق فکر می‌کنم یاد دکمه خروج اضطراری کارخانه‌ها می‌افتم. در واقع طلاق هم کاربردی شبیه همین دکمه‌ها دارد؛ فرقی نمی‌کند خطر چه باشد بلکه وقتی فهمیدیم توانایی کنترل آن را نداریم و ممکن است به خودمان آسیب وارد کنیم، راهی جز فشردن آن برایمان باقی نمی‌ماند. اما گاهی اوقات فشردن این دکمه آنقدرها هم که فکر می‌کنیم آسان نیست، موانعی وجود دارند که باید به فکر آن‌ها نیز باشیم.

به عنوان مثال بدترین سناریوی ممکن برای زوجی که می‌خواهند طلاق بگیرند، فرزندانی هستند که پس از جدایی سرگردان می‌شوند. گرچه خودمان با فشردن دکمه طلاق از رابطه خارج می‌شویم اما بایستی این نکته را در نظر بگیریم که فرزندان‌مان در سنین حیاتی قرار دارند و به طور حتم آسیب خواهند دید.

در این مقاله قصد داریم تاثیرات طلاق در فرزندان را بررسی کرده و راهکارهایی بهینه برای کنترل این آسیب توصیه کنیم.

تاثیرات طلاق بر فرزندان

بسیاری از افراد گمان می‌کنند تمامی آسیب‌های طلاق محدود به سال اول هستند ولی این دیدگاه عوامانه نباید ما را از استمرار آسیب‌ها غافل کند. فرض کنیم قصد داریم یک برج بسازیم، اگر یکی از ستون‌های بتنی کج باشند، این سازه تا ثریا کج خواهد رفت. حال چطور انتظار داریم فردی که در دوران کودکی نظاره‌گر طلاق بوده، پس از مدتی زندگی عادی‌اش را از سر بگیرد؟ باری، آسیب‌ها تا پایان عمر با افراد باقی می‌مانند. حال از آنجایی که خود نیز فرزند طلاق هستم می‌خواهم از نحوه تاثیرات طلاق بر فرزندان بگویم:

تاثیرات طلاق بر فرزندان از تولد تا دو سالگی

این بی‌انصافی است که همانند ژان ژاک روسو معتقد باشیم نوزادان چیزی احساس نمی‌کنند و هر بلایی دلمان خواست می‌توانیم بر سرشان بیاوریم. شاید نوزادان درک مشخصی از مفاهیم نداشته باشند، اما به طور حتم قادرند تنش موجود در محیط را احساس کنند. آن‌ها به آسانی پی می‌برند که جای یکی از مهره‌های اصلی زندگی‌شان خالی است هر چند درک خاصی از طریقه تاثیر آن ندارند.

همان‌طور که گفتیم نوزادان درکی خاصی از مفهوم طلاق و جدایی ندارند اما تحقیقات جان بالبی در زمینه دلبستگی نشانگر آسیب جدی طلاق در این سنین است. نوزادان با توجه به در دسترس بودن مادرشان، الگوهایی ثابت از دلبستگی می‌آموزند. در چنین شرایطی اگر مادر در دسترس نباشد، نوزاد ناامید شده و در بزرگسالی الگوهای ناسالمی از دلبستگی بروز خواهد داد. بیایید این مقوله را بیشتر بررسی کنیم.

جان بالبی معتقد بود وقتی نوزاد یا کودک را از کسی که به او دلبستگی فراوانی دارد جدا می‌کنیم، سه الگوی دائمی در فرد ظهور می‌یابد:

  • اعتراض

نوزاد وقتی درمی‌یابد مادر از او جدا شده گریه سر می‌دهد و با این کار قصد می‌کند تا او را از رفتن باز دارد.

  • ناامیدی

کودک وقتی پی می‌برد گریه‌ها، فریادها و اعتراض‌هایش هیچ فایده‌ای در بازگرداندن مادر ندارند آرام می‌گیرد ولی همچنان ناراحتی اولیه را در خود حمل می‌کند. شاید کودک آرام باشد و گمان کنیم همه چیز دارد عالی پیش می‌رود ولی اگر می‌دانستیم او در حال ساختن چه الگویی است هرگز به گمان‌هایمان دل خوش نمی‌کردیم.

  • بی‌اعتنایی

با استمرار جدایی از مادر، نوزاد به وی بی‌اعتنایی می‌کند و این بار در حضور اوست که گریه و فریاد سر می‌دهد.

نتیجه این طلاق آنست که کودک در سنین بزرگسالی دچار دلبستگی ناایمن یا آشفته می‌شود. به بیانی دیگر الگوهایی که در برقراری ارتباط با دیگران نشان می‌دهد کاملن خام و ابتدایی است. برای مثال ممکن است چنین فردی در دوره نوجوانی با مشاهده کوچک‎‌ترین محبت، به دیگران اعتماد کرده و از آنجایی که هراس از دست دادن همراه او باقی مانده، محبت‌کنندگان را کنترل کند.

تاثیرات طلاق بر فرزندان از هشت تا دوازده سالگی (سنین مدرسه)

حساسیت‌های سنین مدرسه را نباید به نسبت دوران نوزادی دست کم گرفت. اینک کودکان می‌توانند مفهوم طلاق و تاثیر آن را در زندگی روزمره درک کنند منتهی دچار یک اشتباه غیرمنطقی می‌شوند. آن‌ها گمان می‌کنند دلیل جدایی والدین‌شان هستند و با خود می‌گویند: «حتمن کار اشتباهی انجام دادم که دارن از همدیگه جدا میشن.» صحبت‌های منطقی برای آن‌ها هیچ فایده‌ای ندارد چرا که بنیان‌شان احساسی است. بهتر است با توجه و ابراز محبت مساوی از هر دو طرف، به مرور زمان این تصور بیمارگونه را در آن‌ها از بین ببریم.

ممکن است بگویید شاهد من برای اینکه کودکان در این سنین خود را مقصر می‌دانند چیست؟ نخست اینکه کودک به دلیل دلبستگی و احتیاج شدیدی که به والدین دارد، تمام تلاشش را به کار می‌برد تا هر طور شده آن‌ها را در کنار یکدیگر حفظ کند. دوم اینکه تجربه شخصی به من ثابت کرده وقتی در این سنین بودم و مرافعه‌ای بین ابوی و نامادری‌ام رخ می‌داد، گمان می‌کردم مقصرم و اگر می‌‎خواهم مشکل حل شود باید هر چه زودتر خانه را ترک کنم. خوشبختانه بعد از گذشت چند سال پی بردم کرم از خود درخت است و من اغراق می‌کردم.

تاثیرات طلاق بر فرزندان در نوجوانی

طبق گفته ژان پیاژه، افراد با رسیدن به دوران نوجوانی توانایی تفکر انتزاعی را کسب می‌کنند. این یعنی آن‌ها نه تنها با واژه طلاق و تاثیرات آن آشنا هستند بلکه توانایی پیش‌بینی آن را نیز دارند. همچنین آن‌ها می‌توانند احساسات خود را در مورد واقعه پیش آمده مطرح کنند، در نتیجه نگرانی از بابت سرکوب احساس‌ها وجود ندارد.

ولی با وجود تمامی رشدهایی که به نوجوانان در درک طلاق یاری می‌رسانند نباید از این نکته غافل شویم که آن‌ها نیز آسیب‌‌پذیر هستند. از آنجایی که اقدام‌های نوجوانان بیشتر احساسی است تا منطقی، ممکن است پرخاشگری کنند یا برای فرو نشاندن خشمی که دارند یکی از والدین را متهم کنند. از سویی دیگر باید این نکته را نیز در نظر داشته باشیم که آن‌ها مجبورند تا پایان عمر انگ بچه طلاق بودن را در تمامی روابط‌شان تجربه کنند. با در نظر داشتن این موضوع می‌توانیم پرخاشگری‌ها را راحت‌تر تحمل کنیم.

حال که توضیح مختصری از آسیب‌ها بیان کردیم، ضروریست به برخی از برداشت‌های اشتباه در مورد طلاق نیز بپردازیم. آگاهی از این برداشت‌ها می‌تواند ما را نسبت به تاثیرات طلاق در فرزندان و استفاده از راهکارهایی که در ادامه معرفی می‌کنیم یاری برساند.

برداشت‌های اشتباه در مورد طلاق

اریک فروم در کتاب جامعه سالم معتقد است رفتارها و اقدام‌هایی که افراد جامعه انجام می‌دهند تابع دو عامل تعیین‌کننده است؛ منش فردی و منش اجتماعی. بیایید این دو مقوله را بررسی کنیم:

  • منش فردی: یعنی فردیتی که مختص من است و سایر اعضای جامعه از آن برخوردار نیستند. به عنوان مثال من به عنوان فردی که صاحب اختیار است، تصمیم می‌گیرم از مسیر اکثریت فاصله گرفته و مسیر خود را دنبال کنم.
  • منش اجتماعی: یعنی جامعه از طریق فرهنگ، دین و باورهایی که ایجاد می‌کند، اقدام‌های مشترکی را برای اعضای جامعه در نظر می‌گیرد و افراد جامعه نیز چاره‌ای جز تبعیت کردن از این اقدام‌های مشترک ندارند. به عنوان مثال فرهنگ دینی جامعه معتقد است که فرزندان در همه حال باید به والدین خود احترام بگذارند و تخطی از دستورات آن‌ها جایز نیست. فرمان چهارم مسیحیت و آیه ۲۳ از سوره أسراء موید نکته ما هستند.

حال وقتی با این دو مقوله آشنا شدیم، نوبت به بیان برداشت‌های اشتباهی می‌رسد که نشأت گرفته از منش اجتماعی هستند. در واقع می‌توان گفت اعضای جامعه با کنار گذاشتن منش فردی خود و دل‌سپردگی خام‌دستانه به منش اجتماعی، تصمیم‌هایی می‌گیرند که به سود هیچکدام از طرفین نیست. بیایید این برداشت‌های اشتباه در مورد طلاق را بررسی کنیم:

مردم چه فکری در موردمان می‌کنند

روزی پدری برای اینکه به فرزندش ثابت کند حرف جامعه آنقدرها هم مورد اعتماد نیست، تصمیم می‌گیرد با مثالی تجربی این نکته را به او بفهماند. آن‌ها قاطرشان را از طویله بیرون می‌آورند و پدر دستور می‌دهد فرزندش روی آن بنشیند. وقتی وارد بازار می‌شوند، مردم می‌گویند چه پسر بی‌ادبی! پدرش پیاده می‌رود و او سواره. بار دیگر پدر روی قاطر می‌نشیند و مردم می‌گویند چه پدر بی‌رحمی. دفعه سوم هر دو از قاطر پیاده می‌شوند و مردم می‌گویند دیوانه‌ها را نگاه کن، قاطر دارند ولی سوارش نمی‌شوند.

خلاصه ماجرا اینکه به حرف مردم نمی‌توان اعتماد کرد. در هر صورت آن‌ها حرف‌هایی برای گفتن دارند و ما نمی‌توانیم با در نظر گرفتن دهان آن‌ها زندگی‌مان را پیش ببریم. اگر پس از مشورت با روانشناس خبره به این نتیجه رسیدیم که جدایی بهترین راه‌حل است، بایستی جدا شویم و حرف‌های مردم را به خودشان واگذار کنیم.

به خاطر بچه‌ها هم که شده نباید طلاق بگیریم

باور مرسوم جامعه آنست که طلاق انتخاب بین خوب و بد است. یعنی اگر جدا شویم به فرزندان‌مان آسیب وارد می‌کنیم ولی اگر در کنار آن‌ها باقی بمانیم می‌توانیم از بابت رشد شخصیت‌شان مطمئن شویم. اما در واقع طلاق انتخاب بین بد و بدتر است. اگر چه فرزندان بابت جدایی والدین‌شان ناراحت می‌شوند و آسیب می‌بینند ولی در کنار هم ماندن و جرو بحث‌های شبانه‌روزی هم برای آن‌ها آسیب‌زاست.

به جرئت می‌توان گفت جراحتی که از تنش‌های خانوادگی در آن‌ها برجای می‌ماند، به مراتب شدیدتر از جراحت جدایی است. شاید در نگاه اول گمان کنیم با در کنار هم ماندن فداکاری می‌کنیم ولی در واقع فرزندان‌مان هستند که بهای این کنار هم ماندن را می‌پردازند.

طلاق یعنی ما شکست خوردیم

اینکه انتظار داشته باشیم تمامی اقدام‌‎های زندگی‌مان موفقیت‌آمیز باشند همانقدر آزاردهنده است که بخواهیم در همه کارهایمان شکست بخوریم. دیدگاه کمالگرایانه نسبت به مقوله ازدواج آنقدرها هم کارگشا نیست و چه بسا مضر است. همه ما در هنگام شروع رابطه و ازدواج، گمان می‌کردیم کسی که در کنار او حضور داریم فرشته است ولی پس از مدتی پی بردیم تصورمان اشتباه بوده. در کتاب مصیبت عاشق بودن می‌خوانیم:

«از خاطرخواه شدن باید لذت برد. مسافری که با چشمانی افسونگر و نجیب در قطار هم‌سفر ماست یا غریبه‌ای که در میوه‌فروشی یک لحظه نگاه‌مان به نگاهش گره می‌خورد، واقعن ممکن است یار، رفیق یا والد بی‌نظیر و خوبی از آب در بیاید، اما نباید یادمان برود که اگر همین شخص را بیشتر بشناسیم و در دام عشقش بیفتیم، بدون شک در خیلی از برهه‌های مهم زندگی ما را خسته می‌کند و به ستوه می‌آورد.»

شاید برایتان مفید باشد: (معرفی هفت راهکار اساسی برای مقابله با کمالگرایی)

باری پذیرش عشق مستلزم پذیرش شکست نیز است منتهی باید نگاه‌ عوامانه‌ای که به شکست داریم را کنار گذاشته و برداشت منطقی را جایگزین آن کنیم. در کتاب خرد شکست از الیزابت دِی می‌خوانیم:

«یکی از آموزه‌های اصلی خرد شکست این است که در گام اول باید تا جای ممکن این احساس را از بین ببریم که شکست خوردن روی وجود ما، به عنوان یک انسان، تاثیر منفی دارد. این‌طور نیست. زمانی که شکست اتفاق می‌افتد، ما واکنش نشان می‌دهیم و طبیعتِ واکنش‌مان تعیین خواهد کرد که درباره‌ی آن چه حسی داشته باشیم.»

اینکه طلاق گرفتیم تقصیر من نبود

پس از جدایی حجم عظیمی از اضطراب و خودخوری زندگی‌مان را اشغال می‌کند. برای مدتی طولانی، بخش بزرگی از روز را در رختخواب می‌گذرانیم و به دنبال دلایلی می‌گردیم تا تقصیر طلاق را از دوش خود پایین بیاوریم. حاصل چنین فرآیند دردناکی نشخوارهای فکری طولانی است؛ فکرهای مسمومی که وادارمان می‌کنند خود را از اشتباه‌ها مبرا کنیم و دیگران را مسئول سرنوشت خود بدانیم.

ازدواج مثل معامله، دو طرفه است. اینطور نیست که تمام تقصیرها را به طرف مقابل فرافکنی کنیم و انتظار داشته باشیم خیال خودمان راحت باشد. شاید روزهای اول جدایی چنین مکانیسم دفاعی کارساز باشد اما به مرور زمان به واقعیت ماجرا پی خواهیم برد و اذعان خواهیم کرد که ما هم مقصر بوده‌ایم. باید بپذیریم کافی نیستیم و ممکن است دچار اشتباه و شکست شویم؛ این گفته از الیزابت دِی در کتاب خرد شکست موید ماست:

«ارزشمندترین چیزی که درباره‌ی شکست یاد گرفته‌ام این است که وقتی تصمیم می‌گیریم درباره نقطه‌ضعف‌هایمان صادق باشیم، بزرگ‌ترین حس پیوند با دیگران و بزرگ‌ترین قدرت خودمان را می‌سازیم. در شکست وحدت وحدت وجود دارد و شجاعتی که از اذعان به آن ناشی می‌شود موجب مقاومت در آینده می‌شود.»

شاید برایتان مفید باشد: (معرفی نوزده مورد از معروف‌ترین مکانیسم‌های دفاعی)

راهکارهایی برای تسکین تاثیرات طلاق در فرزندان

به عنوان فرزند طلاق لازم می‌دانم پیش از بیان راهکارها حقیقتی تلخ را با شما در میان بگذارم؛ تاثیرات طلاق در فرزندان ابدی هستند. از بین بردن این تاثیرات مثل جمع کردن دانه‌های شن از بیابان‌هاست. هر قدر هم احتیاط به خرج دهیم و راهکارها را با هوشمندانگی بیشتری به کار ببریم، نمی‌توانیم آسیب‌‌های طلاق را از بین ببریم:

فرزند نباید از دیدن طرفین محروم شود

ممکن است پس از جدایی دچار کدورت شویم و فرزندمان را از دیدن والد دیگر محروم کنیم، چنین اقدامی بدون شک بدترین آسیب را در پی دارد. مسئله اینست که وجود هر دو طرف برای رشد فرزندمان لازم است و نمی‌توانیم برای ارضای میل شخصی‌مان آن‌ها را بازیچه خودمان کنیم. بایستی اعتراف کنم پس از جدایی والدینم در دو ماهگی از دیدن مادرم محروم شده‌ام و اکنون نیز هیچ سرنخی از او سراغ ندارم. این جداسازی‌های مصنوعی فقط و فقط به ضرر ما فرزندان خواهد بود و بس.

برای جبران مافات، ازدواج مجدد نکنید

گاهی برخی از والدین (بخصوص والد پدر)، تصمیم ‌می‌گیرند ازدواج کنند تا بلکه فرزندشان بدون مادر یا پدر باقی نماند. کاری با خوب یا بد بودن این ماجرا ندارم ولی اگر کسی قصد ازدواج مجدد دارد بهتر است نکات زیر را رعایت کند:

  • نخست اینکه اگر برای فرزندان خود این کار را می‌کنیم باید در نظر داشته باشیم فرد جدید همسر ماست و قرار نیست پرستار فرزندمان باشد. انتظار پرستاری از کسی که به تازگی به محیط خانه‌مان قدم گذاشته، احتمال شکست ازدواج را به طرز وحشتناکی بالا می‌برد چرا که کوچک‌ترین اشتباه از جانب او متهم به بی‌توجهی است.
  • دوم اینکه ازدواج نباید موجب قطع رابطه فرزند با والد دیگر شود. درک این نکته از دیدگاه همسر دوم بدیهی نیست چرا که بازدیدهای فرزندمان از والد دیگر، ممکن است این توهم را در او ایجاد کند که قصد بازگشتن به رابطه قبلی‌مان را داریم.
  • سوم اینکه ما تنها نیستیم و فرزندی داریم که باید صلاح او را نیز در ازدواج مجدد لحاظ کنیم. دیگر زمان عشق‌های کورکورانه گذشته و باید عاقلانه انتخاب کنیم. اگر در زمان ازدواج اول با فراغ بال پیش می‌رفتیم، اینک ضروریست به یک روانشناس مراجعه کنیم و انتخاب دقیقی داشته باشیم.

  • چهارم اینکه با یک مشاهده کلی و شنیدن تجربه‌های دیگران می‌توان به این نکته پی برد که نامادری یا ناپدری در نود درصد مواقع هیچ صنمی با فرزندمان ندارد. هر گونه توجه و مهربانی ما به فرزندمان حسادت او را خواهد برانگیخت. اگر می‌توانیم محیط جداگانه‌ای برای فرزند خود تهیه کنیم، باید چنین اقدامی را در اولویت قرار دهیم در غیر این صورت بهتر است تنها بمانیم.

بیشتر برایشان وقت بگذاریم

وقتی الگوهای دلبستگی شکل گرفت و فرزند به وجود والدین عادت کرد، از دست دادن یکباره آن‌ها بی‌شباهت به زلزله نیست. فرد تا چندی قبل گمان می‌کرده هرگز والدین خود را که باارزش‌ترین انسان‌های نزدیک به او هستند از دست نخواهد داد ولی اکنون از دست داده. نتیجه چنین زلزله‌ای پدید آمدن ناامنی و اضطرابی گسترده است. فرد دیگر به چیزی اطمینان ندارد و احتمال می‌دهد هر لحظه خود را نیز از دست بدهد.

از سویی دیگر عدم برخوداری فرزند از والدین در کنار یکدیگر موجب عقده کمبود محبت و توجه می‌شود. به جرئت می‌توانم بگویم این مورد یکی از دردناک‌ترین تاثیرات طلاق در فرزندان است. آن‌ها وقتی پی می‌برند محبتی در خانه وجود ندارد، بیرون از خانه را برای یافتن آن می‌جویند. به همین خاطر است که نوجوانان در مسیر یافتن محبت، به یکباره خود را در دام مواد مخدر و الکل می‌یابند.

آن‌ها را واسطه قرار ندهیم

تاکنون برای شما هم پیش آمده در مقام فرزند شاهد سوالاتی باشید که پاسخ مناسبی برای آن‌ها در چنته ندارید؟ به عنوان مثال ممکن است در دوران کودکی والدین از ما بپرسند مامان را بیشتر دوست داری یا بابا را؟ در علم روانشناسی این دسته از تله‌ها را اضطراب وجودی می‌نامیم. اضطراب وجودی یعنی موقعیتی که فرد نمی‌تواند یکی از طرفین پیشنهاد شده را پذیرفته و طرف دیگر را واگذارد.

حال چنین الگویی در طلاق نیز مشاهده می‌شود. برخی از والدین فرزندان خود را واسطه قرار می‌دهند و برای جلب توجه او با شریک سابق خود رقابت می‌کنند. این نکته را در نظر داشته باشیم که قرار دادن مداوم فرزندمان در این حالت، موجب افزایش ناامنی و ناتوانی او در تصمیم‌گیری خواهد شد.

از مجادله پیش روی آن‌ها بپرهیزیم

یکی از تاثیرات زیان‌بار طلاق در فرزندان، مجادله‌ها و بحث‌های فراگیر والدین است. وقتی دو غول بزرگ درمی‌یابند هر دو نمی‌توانند زیر یک سقف زندگی کنند، مبارزه آغاز می‌شود. شوربختانه مبارزه‌های خانوادگی با مبارزه‌های واقعی تفاوت دارد؛ در این مبارزه‌ها، تماشاگران (فرزندان) آسیب می‌بینند نه طرفین مبارزه (والدین).

طیق نظریه جبر روانی فروید، خصوصیات بزرگسالی افراد حاصل مشاهده‌های سنین ابتدایی آن‌هاست. اگر در سنین ابتدایی محیط امنی فراهم کردیم، می‌توانیم امیدوار باشیم فرزندان‌مان در بزرگسالی از سلامت روان برخوردار باشند. در غیر این صورت تمام الگوهایی که به آن‌ها تزریق کرده‌ایم به نسل‌های بعدی نیز منتقل خواهد شد. ممکن است پذیرش این مطلب برایتان دشوار باشد؛ هیچ اشکالی ندارد. یک کاغذ و خودکار بردارید و رفتارهای فرزندتان را یادداشت کنید. آنگاه درمی‌یابید از چه جهت به شما شباهت دارند.

شاید برایتان مفید باشد: (جبر روانی چیست؟)

ماندن یا نماندن؛ مسئله اینست

شاید پس از خواندن این مقاله مردد شویم و بخواهیم از تصمیم طلاق خود بازگردیم ولی ماجرا این قدر هم ساده نیست. نباید اجازه دهیم تاثیرات اسفناک طلاق در فرزندان موجب شود تصمیم اشتباهی بگیریم. ممکن است طلاق بهترین تصمیم باشد، چه کسی می‌داند؟ هر طور شده باید به یک روانشناس خبره مراجعه کنیم و تصمیم بگیریم. در ضمن اگر شما هم مردد هستید، خواندن این توصیه از کتاب مصیبت‌های عاشق بودن می‌تواند راهنمای‌تان باشد:

«تقریبن همه زوج‌ها هر روز به این موضوع فکر می‌کنند که آیا باید رابطه‌شان را ادامه دهند یا باید آن را ترک کنند، که البته با توجه به تمامی مصیبت‌های عشق چیز عجیبی هم نیست. برای پاسخ دادن به این پرسش نباید دنبال این باشیم که آیا در رابطه‌مان عذاب می‌کشیم یا نه، چرا که می‎‌دانیم همه زوج‌ها حتی بهترین‌شان، به درجاتی در رنج و عذاب هستند. لحظه‌ای که باید ترک کرد، لحظه‌ای نیست که احساس غم و غصه می‌کنیم، بلکه لحظه‌ای است که پی می‌بریم غم و رنجی که یارمان به ما تحمیل می‌کند، بیش از غم و  رنج ذاتی خود عشق است؛ لحظه‌ای که پی می‌بریم خصوصیات شخصیتی یارمان خیلی بیشتر از آنچه طبیعت هر رابطه‌ای است زندگی را به کام‌مان تلخ کرده؛ لحظه‌ای که می‌فهمیم آسیب‌هایی که داریم می‌بینیم، حتی در فهرست بدترین و تلخ‌ترین شرایطی که دیدگاه واقع‌بینانه در عشق ثبت‌شان کرده نمی‌گنجد.»

هادی قربانی

هادی قربانی

همیشه دنبال این بودم که چطوری می‌تونم زندگیم رو بهتر کنم به همین خاطر یک روز هم از یادگیری دست نکشیدم

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *