چگونه بحران قحطی ایده را پشت سر بگذاریم؟
در طول راهرو قدم میزنم و با خود فکر میکنم که امروز راجع به چه چیزی بنویسم؟
کمی نگران کننده به نظر میرسد،بحرانی بود که از قبل آن را پیش بینی کرده بودم اما هیچوقت سعی نکردم که آن را حل و فصل کنم بلکه حل آن را دائما به تاخیر میانداختم و گمان میکردم که موضوع کم اهمیتی است.
اما غافل از اینکه این بحران همین امروز و فرداست که دست روی گلویم بگذارد و بگوید دیدی گیرت انداختم!
من نام آن را بحران قحطی ایده مینامم. بحرانی که ممکن است برای هر نویسنده ای پس از مدت کوتاهی رخ بدهد.
البته برای من که کم تجربه و تازه کار هستم زمان کوتاهی نیاز بود تا به آن مبتلا بشوم.هنوز هفت روز از انتشار محتوای مستمر نگذشته بود که من احساس کردم کاملا تهی هستم.
باور دارم که سودایی هستم ولی نمیدانستم که اینقدر زود ذهنم خشک میشود.
تا اینکه حوالی شب این جمله به ذهنم رسید که محتوا با نوشتن صورت میگیرد، خب واقعیت آن است که من به این جمله باور داشتم اما تا به حال به آن عمل نکرده بودم.یا به عبارتی چون تا ان لحظه با بحرانی جدی مواجه نشده بودم،این جمله را کم اهمیت و ناچیز جلوه میدادم.
حتی در ادیان الهی هم آمده است که صرف ایمان شما به خداوند کفایت نمیکند و باید آن را به مرحله عمل برسانید اما متاسفانه من اعتقاد خود به جمله محتوا محتوا میآورد رابه مرحله عمل نرسانده بودم.
تیتر های کلی به ذهنم میآمد ولی یا راجع به آن فکر نمیکردم یا اگر هم فکر میکردم وچیزی به ذهنم میرسید آن را در حافظه ام نگه میداشتم و طولی نمیکشید که سلسله مطالب بین آنها به طور کلی از خاطرم فراموش میشد.
بدتر از همه آنکه باید نویسنده با نوشتن فکر کند ولی من با تحلیل های بیجا باعث میشدم که بسیاری از ایده ها در همان وهله اول نابود شوند.درحالیکه باید با نوشتن آنها ذهنم را برای ادامه آن خالی میکردم.
توجیه معروفی بین مردم وجود دارد که من هنوز در حال یادگیری هستم به همین خاطر نمیتوانم چیزی بنویسم.توجیه خوبی به نظز میرسد خصوصا برای فردی مثل من که کاملا خودش را با اولین حمله حریف باخته است.
اما کمی بعد با خود فکر کردم که این تجربهها از کجا حاصل میشوند؟
بله درست است با خواندن.
و متوجه شدم که منابعی که به آنها رجوع میکنم بسیار ابتدایی و ناچیز هستند.
تنها چیزی که درطول روز مطالعه میکردم یک رمان بود.
به همین خاطر تصمیم گرفتم کمی به آن تنوع بدهم.
تصمیم گرفتم که نمایشنامه هم بخوانم یا زندگی نامه یا حکایت های سعدی و ….
صادقانه میتوانم بگویم که اکنون نفس راحتی میکشم و نگران آن نیستم که چیزی به ذهنم بیاید یا نه چون یقین دارم اگر شروع کنم،ایدهها خود به خود سرازیر میشوند.
شاید برایتان مفید باشد (ایده ندارید؟)