با خودت ملاقات کن!

کم و بیش همگی می‌دانیم که خصلت‌هایی درونمان نهفته که از دوران مختلفی زندگی‌مان به جای مانده و به مانند بذری درونمان ریشه دوانده است و به همراه ما رشد کرده و شاخ و برگی به هم زده است. ولی ما نیاز داریم که در مورد خودمان بیشتر بدانیم اما چه کسی عهده‌دار این مسئولیت خواهد شد؟

ما خود را اگر چه کامل و بی‌نقص تصور نمی‌کنیم ولی اینطور هم نیست که بگوییم سرتاسر ما را عیب فراگرفته و شرارت از نگاه‌مان می‌بارد، ولی سخت است که کسی بتواند خود را محکوم بکند چون دست کم ذهن ما طوری طراحی شده تا از خودمان مراقبت بکند به همین خاطر است وقتی که دیگران از ما انتقاد می‌کنند، سریع واکنش نشان می‌دهیم.

حال وای به حال زمانی که قرار است بزرگترین طرفدار خودمان یعنی خودمان، ما را بازجویی بکند؛ دیگر جانبداری قد مبه میدان می‌گذارد و هیچ نتیجه‌ای عاید نمی‌شود.

ولی دیگران به مراتب بیشتر از ما به خلق‌و خویمان آشنایی دارند، چون آنها بدون هیچ جانبداری و قضاوت بی‌جایی ما را به مانند دوربینی نظاره می‌کنند و تک تک حرکاتمان را به ذهنشان می‌سپارند اگر چه ممکن است به هنگام بازگو کردن آنها، انگیزه‌هایی جانبدارانه دخیل باشد.

نظر دیگران برایمان مهم است چون بارها شده که در مورد لباسی که خریده‌ایم یا ظاهرمان از آنه اسوال کرده‌ایم ولی نمی‌توان از آنها هم انتظار بیان حقیقت را داشت، چون یا از گفتن حقایق چشم‌پوشی می‌کنند یا ممکن است رک و پوست کنده به ما بگویند ولی ما از پذیرفتن حقیقت طفره برویم.

بنابراین چاره چیست و چگونه می‌توانم به آنچه که از آن اطلاعی ندارم، آگاهی بیابم؟

راه‌حل را آنتونی رابینز در اختیارمان قرار می‌دهد. او می‌گوید:

گاهی از خود بپرسید که اگر خود را ملاقات می‌کردید، آیا از خودتان خوشتان می‌آمد؟

صادقانه به این سوال جواب بدهید؛ آنوقت خواهید دانست که نیاز به چه تغییراتی دارید.

این پیشنهاد آنتونی رابینز می‌طلبد که ما از خود فارغ شویم و به عنوان یک غریبه، ولی غریبه‌ای که از همه چیز اطلاع دارد به خودمان بنگریم. فرق است میان این ملاقات با ملاقات‌هایی که در طول زندگی‌مان با افراد مختلف داشته‌ایم.

وقتی خود در برابر خود قرار گرفتید، دیگر هیچ راه فراری باقی نمی‌ماند، نمی‌توانیم ادعا کنیم که نه ما اینطور نیستیم چون خیلی خوب می‌دانیم که فرد مقابل از تمامی خصلت‌های ما آگاه است به همین خاطر قبول هر اتهام به مانند نوشیدن زهری به نظر می‌رسد.

این وضعیت دورانی از کودکی‌ام را خاطر نشان می‌سازد که اشتباهی مرتکب می‌شدم ولی دیگر به مانند سابق نمی‌توانستم از قبول آن اتهام شانه خالی بکنم چون خوب می‌دانستم که پدرم از ضمیر درونم آگاه است به همین خاطر چاره‌ای نداشتم و سرم را پایین می‌انداختم.

این طرز نگرش به ما این اجازه را می‌دهد تا دورنمایی از خودمان در اختیار داشته باشیم. درست مثل مهندسی که برای ساختن یک ساختمان، ابتدا نقشه‌ای از آن را ترسیم می‌کنند و بعد طبق همان نقشه به میزان مصالح دست می‌یابند.

حال از شما می‌پرسم، اگر خود را ملاقات می‌کردید، آیا از خودتان خوشتان می‌آمد؟

لطفا صادقانه پاسخ بدهید، خودتان و خودتان، یک قرار دو نفره و خصوصی.

شاید برایتان جالب باشد(آیا این ضروری است؟)،(گذشته را تغییر بده)

هادی قربانی

هادی قربانی

همیشه دنبال این بودم که چطوری می‌تونم زندگیم رو بهتر کنم به همین خاطر یک روز هم از یادگیری دست نکشیدم

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *